به سادگی...

درست موقع سخت ترین سوال ها و یا وقت تصمیم گیری یا وسط جبر و احتمال
- که احتمال نمی دهم بیایی - می آیی!
حق به جانب و مغرور با احترام و تشریفات ردیف می شوی و مقابل چشم من می خانی. این همه فخر می فروشی که چه؟
نگاه کن!
هیچ کس نیست.
این خودت هستی شعر ساده ی من!!!/!!!/!!!

پ.ن ۱ :ای احساسات بی پایان...
پ.ن ۲ :بنظرید!!!/!!!/!!!

آدمک!!!

نشست پشت میز سفال گری. کمی خاک را با آب مخلوط کرد و گل را گذاشت روی میز و شروع کرد به پازدن. بعد با دست هایش به گل حالت داد. گل کج میشد، راست میشد و شکل های عجیب و غریبی می ساخت. شاید مثل همیشه میخواست آدمک بسازد.
باز هم یک گردی کوچک ساخت. بعد دو تا مستطیل در آورد. بعد هم یک بدنه بزرگ ساخت. آنها را به هم چسباند. بعد هم برایش چشم کشید و ازگل، بینی و دهان درست کرد... بعد آدمک گلی را توی کوره گذاشت تا بپزد. هنوز چند لحظه نگذشته بود که صدای سوختم سوختم آدمک در آمد. آدمک را از کوره بیرون آورد...
رفت تا به مردم سری بزند. دلش برایشان تنگ شده بود. اما آدمک تنها ماند. آدمک چشم دوخت به دختر آن سوی دشت و عاشقش شد.
برگشت پیش آدمک. دلش نمی خواست تنها بماند، آخر او را از همه بیشتر دوست داشت. مطمئن بود این یکی دیگر پیشش می ماند و مثل بقیه نمی رود اما... آدمک می خواست برود پیش عشقش و او را تنها بگذارد.
آدمک رفت. او ماند و یک اتاق و یک میز سفال گری و کمی خاک و یک دنیا تنهایی. خاکش داشت تمام میشد. از ساختن آدمک ها پشیمان شد.
نشست پشت میز سفال گری. کمی خاک را با آب مخلوط کرد. گل را گذاشت روی میز و شروع کرد به پازدن. بعد با دست هایش به گل حالت داد. می خواست باز هم آدمک بسازد!

پ.ن ۱: به نظرم بهترین کار بیان احساساته.../.../...
پ.ن ۲: ببخشید آپم طول کشید!                                                    

تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

 

فصل میوه.../.../...

پاییزی ترین باران را در چشمان تو دیدم
و بهاری ترین گل خند را در لبخند تو
زمستان تنهایی به سر رسیده
تابستان نگاهت چقدر میوه میدهد؟

پ.ن۱ :راستش این الآن همه ی احساساتمه...
پ.ن۲ :تا پست بعد که یکم طول میکشه، خدافس.../.../...

باز من یادم رفت...

من دوباره یادم رفت که یکشنبه و امروز کلاسای مدرسه اس و دوباره نرفتم!!!/!!!/!!!

پ.ن۱ :پست قحطی بود، اینو گذاشتم...
پ.ن۲ :امروز بازی ها رو ببینید...
 

ای ول... ای ول آلمان!!!/!!!/!!!

آخ جـــــــــــــــون. آلــــــــــــــــــمـــــــــــــــــــان بــــــــرنـــــــــده شــــــــــد.

دیدی آلمان برنده شد؟؟؟/؟؟؟/؟؟؟
حال کردم هااا
آخه ۰-۴ هم شد نتیجه ی بازی...
به هر حال تبریک که آرژانتین باخت.
خانوم نامداری هم بره با این تیمش...

آرژانتین، آلمان یا اسپانیا؟؟؟/؟؟؟/؟؟؟

سلام.
امروز آرژانتین و آلمان، یعنی ۲ تیم مورد علاقه ی من بازی دارند و من واقعا" نمیدونم که با طرفدار کدوم تیم باشم. ولی خب خودم آرژانتین رو بیشتر دوست دارم.

تازه شب هم اسپانیا بازی داره.../.../...

دعا کنید آلمان ببره. با آرژانتین لج کردم...

تا فردا، خدافس.../.../.../

پ.ن۱ :بگید طرفدار کدوم تیم هستید!

تازه 9 روز؟؟؟/؟؟؟/؟؟؟

خیلی قشنگه نه؟؟؟

من تازه امروز فهمیدم که کلاسای مدرسه از یکشنبه شروع شده...
حالا انگار کلا" چند جلسه هست که ۲ تاش هم اینطوری بره!
تازه همش ۹ روز از تابستون گذشته و این... به نظرم تابستون امسال خیلی خسته کننده اس و تا موهامون
رو سفید نکنه، ول کن ماجرا نیست و تموم نمیشه...

دلم واسه خیلی ها تنگ شده که شماها نمیشناسیدشون!
نبایدم بشناسید... خب...

پ.ن۱ :اینم از هوش سرشارمه دیگه که نمیدونستم کلاسا شروع شده...
پ.ن۲ :دانش آموزان تیزهوش(!) فرزانگانی توجه کنند که خیلی درس بخونن(با کار نامه ی قشنگی که دریافت کردیم، حتما" همگی فیلتر قبول میشیم...
پ.ن۳ :نــــــــــــــــــــــــــــــــظـــــــــــــــــــــــــــر یـــــــادتـــــــــــون نــــــــــــــــــــــــــــره!!!/!!!/!!!

سلام...

خب سلام.
از اونجایی که همه ی وبلاگ های قبلیم رو پاک کردم،این وبلاگ رو ساختم که تا آخر شهریور سال ۹۰، یعنی تا آخر فرزانگانی بودنمون، بمونه!
این اولین پستمه دیگه... نظر یادتون نره.
منم میخوام واسه ی اولین پستم، همه ی خاطره قشنگای ۵/۲ رو خیلی کوتاه بنویسم تا یادمون بمونن!

خب اولش اینطوری بود که ما دومه شدیم... یه دومه ی ۵/۲ی فرزانگانی...
بعد با تک تک معلمامون آشنا شدیم...
بعد هم هروز خانوم جمعه ای میومد و جاهامون رو عوض میکرد...
بعد هم که کارسوق و ...
دهدست میگفت:کارتون خوبه...
ریحانه:علمی پس این تحقیقا چی شد؟
مسابقه علمی...
نمایشگاه آفتاب...
همایش من یک دختر هستم...
امتحان ریاضیا...
امتحانای ترم اول...
ناکار شدن ملیکا خانوم...
کتاب بچه ای که صداش میکردن اوهوی!
بازی استقلال و پرسپولیس...
نقاشی روی پارچه با موضوع ۲۲ بهمن...
کارهای حرفه...
جشنواره ی رنگ سرکاری...
شیرجه ی ملیکا خانوم تو بغل خانوم جمعه ای...
حلقه...
جشن بهارانه...
آب بازی ها...
تکالیف نوروزی...
والیبال ساحلی پشت تور والیبال...
قرار تو پارک سید جمال الدین اسد آبادی...
پروژه های هنر تو روز دوشنبه...
خدافظی سوما!!!
خدافظی از خودمون و کلاس قشنگمون...
ثبت نام کلاس های پنج شنبه...
امتحانای ترم دوم...
کارنامه های قشنگمون...
و...
پایان دومه بودن و مقنعه ی طوسی زدن و خدافظی از خیلی ها...

     پ.ن:بازم میگم، نظر فراموش نشه ها...منتظرم.