من هر کاری کنم، نمیشه...
خب... شاید برای چندمین باره که من یه همچین پستی میذارم...
شاید بعد از اینکه اون قدر ...
شاید چون من الآن یه فرزانگانی به حساب میام، همه از من توقع دارن...
من دیگه نمیخوام نقش بازی کنم...
میخوام بشم همونی که هستم... چیزی تو درونمه... چیزی که تو ذاتم هست...که خودم دوست دارم... من باید عوض بشم...
من باید تغییر کنم...
من دیگه "این" نخواهم بود...
و به قول قدیمی ها:این بار مهتایی دیگر طلوع خواهد کرد... همچون خورشید...!
شاید بعد از اینکه اون قدر ...
شاید چون من الآن یه فرزانگانی به حساب میام، همه از من توقع دارن...
من دیگه نمیخوام نقش بازی کنم...
میخوام بشم همونی که هستم... چیزی تو درونمه... چیزی که تو ذاتم هست...که خودم دوست دارم... من باید عوض بشم...
من باید تغییر کنم...
من دیگه "این" نخواهم بود...
و به قول قدیمی ها:این بار مهتایی دیگر طلوع خواهد کرد... همچون خورشید...!
پ.ن۱: ایشاا... خدا کسی رو که بیاد و بخونه و نظر نده، لعنت کنه... تصمیم با خودتونه...

+ نوشته شده در یکشنبه نهم آبان ۱۳۸۹ ساعت 13:13 توسط مهتا خانوم!
|
