روز از شب متولد شده است و در این منم پیچکی خشک به فرداهایم ظهر هرروز زنی می خندد ،
در آینه تلخ
و نگاهی نگران بر تقویم و صدای پریانی از دور . امشب آبستن صبحی است که در آن صبح، زنی بار خودش را بسته است و در آینه نمیخندد دیگر، خسته است.../.../...

پ.ن ۱:بیچاره زنه.../.../...
پ.ن ۲:دلم یهو گرفت!!!/!!!/!!!